شاه عباس و باغ انار – به نقل از فرهنگ افسانه‌هاى مردم ایران

بروزرسانی شده در: ۵ آذر ۱۳۹۵ - ۴:۳۵


یک روز شاه عباس با لباس مبدل گذارش به باغ انارى افتاد. باغبان یکى از انارها را از درخت کند و آبش را گرفت و ریخت به جام و جام پر شد. شاه عباس جام را از دست باغبان گرفت و سر کشید. وزیر هم یک جام از آب انار نوشید. مى‌خواستند بروند که وزیر به شاه عباس گفت: ‘پادشاه به سلامت باشد شما شاه این مملکت هستید و چنین باغ انارى نداری، خوب است مالیات این باغ را زیادتر کنیم.’

شاه عباس و وزیر رفتند به شکار و از شکار که برگشتند، باز هم هلاک و تشنه آمدند به باغ انار. شاه عباس به باغبان گفت: ‘آب یکى از انارها را بگیر.’

باغبان یکى از انارها را از درخت کند و آبش را در جام ریخت. جام پر نشد. آب دومى را گرفت، جام پر نشد، تا سومى و چهارمى و پنجمى و ششمى و دهمى و بیستمی. شاه عباس تعجب کرد و گفت: ‘باغبان! تو دیروز آب یکى از انارها را گرفتی، جام پر شد. الآن آب بیست تا انار را گرفتى و جام پر نشد.

باغبان که شاه عباس را نمى‌شناخت، چون شاه عباس هیچ‌وقت با لباس شاهى ظاهر نمى‌شد، گفت فکر کنم خداى نکرده عقیدهٔ شاه از من برگشته و چشم طمع بر باغ من دوخته. شاه عقیده‌اش را برگرداند و پیش خودش گفت انصاف نیست من مالیات باغ را زیاد کنم. این باغبان زحمت مى‌کشد و نانى مى‌خورد. باغبان دستش را بلند کرد و انارى کند و آبش را ریخت داخل جام و جام پر شد. باغبان گفت: ‘الحمدالله که عقیدهٔ شاه صاف شد و به‌خوبى برگشت.’